اصفهانیه تصادف کرده بود نشسته بود وسط خیابون
میزد توی سرش که ماشینم! ماشینم داغون شد! خاک
تو سرم شدافسره رفت بهش گفت بدبخت انقدر حرص
ماشینتُ زدی که نفهمیدی دست چپت از مچ قطع شده!
اصفانیه یه نیگاه کرد به دستش گفت :یا حضرتباس ساعتم
:: بازدید از این مطلب : 566
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9